از نوروز تا روزنو 79

از نوروز تا روزنو

گاهی وقت ها ما دودستی به افکار خشکی چشبیدیم که بوی کهنگی میده، درست مثل نانی که از هفته پیش مونده و بوی موندگی میده! برای مثال، ممکنه فکر کنیم “من نمی تونم موفق بشم” یا “هیچکی از من خوشش نمیاد؟” و یا “من نمی تونم موفق بشم”.

تو قفسه‌های ذهنمون، فهرست بلندی از افکار و احساس های کهنه داریم(مثل نون بیات) که باید اونها را دور بریزیم.

حالا باید چکار کرد؟

تو یادداشت خودت، دست کم پنج فکر را بنویس که سالهاست تو ذهن خودت نگه داشتی. اگر یکی از اونها، در حال حاضر بیشتر به ذهنت خطور می‌کنه و دست از سرت برنمی داره، کار را با همون فکر شروع کن. برای مثال فرض کنیم تو یکی از روابط دوستانه خودت آسیب دیدید و این فکر گرفتارتون کرده که “همه مردها(یا زن ها) غیرقابل اطمینان‌اند.”

این فکر تو گذشته و تو اون موقعیت براتون مفهوم پیدا کرده است و طوری روی ذهن شما اثر گذاشته که تبدیل به یک واقعیت ذهنی شده که ممکنه با حقیقت بیرونی فاصله زیادی داشته باشه!

شما حالتون بد شده و می خواهید از تکرار دوباره این فاجعه جهانی جلوگیری کنید!

اما آیا این فکر تونسته تا امروز شما را از درد رها کنه؟ آیا چسبیدن به این فکر باعث شده که اینجا و اکنون درد کمتری احساس کنید؟ آیا این فکر باعث شده تجربه صمیمیت را از خودتون دریغ کنید؟

تلاش کنید خودتون را ملزم کنید که از این به بعد، هر وقت این فکر به ذهنتون خطور کرد، مچ اون فکر را بگیرید و غافلگیرش کنید که ” ای کلک پیدات کردم” و به خودتون بگید که “این فکر کهنه و کپک زده و به‌دردنخوره. این فکر باعث میشه که من همچنان زندانی گذشته باشم. این فکر با آنچه در حال حاضر و امروز اتفاق میفته، همخوان نیست” یا “‌از کجا مطمئن هستم این فکر همچنان درسته؟” یا “اگه این فکر درسته پس چرا بوی نون کپک زده میده؟”

دیدگاهتان را بنویسید