دکتر فاطمه قاسم زاده
کودکان ارزشمندترین سرمایههای انسانی هر کشور به شمار میروند، زیرا در ساختن جامعه ی آینده نقش مؤثری دارند. به همین علت توجه به کودکان و پاسخگویی به حقوق و نیازهای اساسی آنان از جمله ملاک های رشد و پیشرفت هر کشور به شمار میرود. بر اساس معیارهای بینالمللی، جامعه ای توسعه یافته محسوب میشود که در راه تحقق حقوق و نیازهای کودکان تلاش کند، زیرا عاملی که سبب رشد و پیشرفت جامعه میگردد، نه سرمایه های مادی، بلکه سرمایه های انسانی است که میتواند منابع مادی را به نحو مطلوب مورد بهرهوری قرار دهد و کودکان، مؤثرترین سرمایه گزاران آینده اند.
کودکان برای آن که بتوانند نقش سازندهی خود را در جامعه ی آینده به درستی انجام دهند باید امروز از زندگی شایسته که حق همگان و به ویژه کودکان است برخوردار شوند تا به عنوان افرادی توانمند و کارآمد بتوانند در ایجاد جامعه ای آزاد و آباد مشارکت کنند. اما آن چه در حال حاضر در جهان از جمله در کشور ما بر کودکان میگذرد، چنین چشم انداز روشنی را تصویر نمیکند. مروری کوتاه بر آمارهای صندوق کودکان سازمان ملل (یونیسف) در سال جاری نشان دهنده ی وضعیت ناگوار بسیاری از کودکان جهان است که ما نیز سهمی از آن را بر عهده داریم. میلیونها کودک بازمانده از تحصیل به کار میپردازند و بسیاری از آنان در خیابانها به سر میبرند. علیرغم پیشرفتهای علم و تکنولوژی در جهان، هر سال کودکان بسیاری به علت ابتلا به بیماریهای قابل پیشگیری و درمان جان خود را از دست میدهند. وجود یک میلیارد بیسواد در جهان که بخش قابل توجهی از آن را کودکان تشکیل میدهند هم چون زخمی عمیق و جانکاه چهره ی انسان هزارهی سوم را مخدوش کرده است. میلیون ها کودک از دست یابی به حقوق اولیه ی خود از جمله بهداشت، درمان، آموزش، تغذیه و امنیت محرومند و کودکی خود را با بازیها و شادی هایش در کوچه های فقر و ناآگاهی، این دشمنان دیرینه ی انسانها گم کردهاند.
خشونت با کودکان در اشکال مختلف جسمی و روانی در خانواده، مدرسه و جامعه بالاترین آمار را در میان آسیب های اجتماعی کودکان به خود اختصاص داده است. گستردگی خشونت با کودکان، سازمان ملل را واداشت تا با طرح پنج سؤال به شرح زیر به تحقیق در این زمینه بپردازد و از همه ی کشورها بخواهد که برای کاهش و وضع آن تلاش کنند:
متأسفانه برخی از کشورها که آمار خشونت با کودکان در آنها در حد بالایی است، حتی از شرکت در این تحقیق خودداری کردند.
نتیجه ی کلی این تحقیق، آمار بالای خشونت با کودکان در همه ی اشکال آن در کشورهای مختلف جهان بود که باید به عنوان هشدار و زنگ خطر برای سلامت جسمی و روانی کودکان تلقی شود.
پس از این سیاحت دردناک از جهان به کشور خود بازگردیم و در جایگاه خویش به عنوان یک روشنفکر، معلم، استاد دانشگاه، روانشناس، جامعه شناس، مددکار اجتماعی، دانشجو و به ویژه فرد فعال در حوزهی سازمان های علمی آن هم در زمینهی علوم انسانی مانند انجمنهای روانشناسی، جامعه شناسی، تعلیم و تربیت و از خود بپرسیم که برای بهبود وضعیت کودکان سرزمین خود و کمک به کاهش آسیبهای اجتماعی آنان از جمله خشونت چه کرده ایم. طبیعتاً کاری که ما میتوانیم و باید انجام دهیم نه در حوزهی کمک های مالی که آن بحث جداگانهای است بلکه در پوشش ریشه یابی آسیب ها، ارائه ی راهکارهای پیشگیری و کاهش آنها، اجرای برنامه های آموزشی، پژوهشی و ترویجی، برگزاری نشستهای تخصصی و اقداماتی از این قبیل است که متأسفانه در برنامه ریزیهای این انجمن ها کمتر دیده میشود.
مروری بر عناوین کنگره ها، سمینارها، کارگاه های آموزشی، پژوهش ها، مقالات، نشریه ها، کتاب ها و سایر تولیدات علمی این انجمن ها نشان میدهد که متأسفانه مسائل کودکان به طور عام و کودکان گرفتار در تنگنای فقر و آسیبهای اجتماعی به صورت خاص، دغدغهی این انجمن ها نیست. به عنوان نمونه در سال جاری مسألهی آزار دلخراش تعدادی از کودکان حتی تا سرحد مرگ، محرومیت سه میلیون و دویست هزار کودک ایرانی زیر هجده سال از تحصیل به روایت مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، وضعیت دردناک کودکان کار که هر روز در برابر چشمان ما در کوچه و خیابانها و یا در کارگاه های دیگر به کارهای دشوار میپردازند، هیچ کدام نظر هیچ یک از انجمنها را به خود جلب نکرد تا با تحلیلی، تفسیری، پژوهشی، مقاله ای به روشنگری در این زمینه بپردازند.
به راستی این جدایی انجمنها از مسائل اساسی کودکان را چگونه می توان ریشه یابی و تعبیر کرد تا زمینه را برای تغییر آن فراهم ساخت. تغییری که نیاز جامعه و کودکان ما و نشانه ی مسئولیت پذیری ما در برابر آنان است. زیرا آن چه که حق کودکان است، وظیفه ی ما بزرگسالان است.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.