روزی حاکم شهری دستور داد تا باغبان قصر را در میدان شهر گردن بزنند. وزیر حاکم که مردی خردمند بود پیش حاکم رفت تا علت را جویا شود و جان باغبان بیچاره را نجات دهد.
وزیر پس از انجام تشریفات معمول پرسید: حاکم به سلامت باد، چه گناهی از این نگون بخت سر زده که چنین عقوبتی بر او رواست؟
حاکم با نگاهی خشمگین به وزیر گفت: این نگون بخت که می گویی چند باریست که چون دزدان، به قصر دست درازی می کنند و از دیوار باغ راه فرار می جویند، هر چه در پی دزدان می دود بدانها نمی رسد. بار اول و دوم و سوم را بخشیدیم، ولی به حتم او را عمدی در کار است. تردید ندارم که این باغبان رفیق قافله و شریک دزدان است.
وزیر از شنیدن این موضوع لبخندی زد و گفت: نه این مرد باغبان و نه هیچ باغبان دیگری دزدان را دست نتوان یافت. چون او برای حاکم می دود و دزدان برای خود.
حاکم از پاسخ وزیر خوشش آمد و از خون باغبان گذشت.
در هر جامعه انسان ها وقتی نسبت به آنچه انجام می دهند یا جایی که هستند احساس مالکیت کنند، دلشان خواهد سوخت، شهروندان کشورهایی که زباله خود را در طبیعت یا کوچه و خیابان رها نمی کنند در اصل خودشان را مالک یا صاحب آنجا می دانند برای همین به خودشان اجازه آلوده کردن طبیعت یا محیط عمومی شهر را نمی دهند.
در سازمان ها و بنگاه های اقتصادی هم همین روال برقرار است.
محصول دل ساخته دستاورد انسان دل سوخته است
ایجاد حس تعلق خاطر در انسان ها یکی از مهم ترین گام ها برای ساده کردن راه بهبود است
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.