کوزه ترک خورده 206

کوزه ترک خورده

 

مردی هر روز دو کوزه بزرگ به دو انتهای چوبی می بست، چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد. یکی از کوزه ها ترک های کوچکی داشت. هر بار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود، نصف آب کوزه می ریخت.
کوزه دیگر مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده، به طور کامل انجام می دهد. اما کوزه ترک خورده، شرمنده بود که فقط می تواند نصف وظیفه اش را انجام دهد و یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد، تصمیم گرفت با او حرف بزند.
کوزه ترک خورده گفت: از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای، فقط از نصف حجم من سود برده ای.
مرد خندید و گفت: وقتی بر می گردیم، با دقت به مسیر نگاه کن.
موقع برگشت، کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده، سمت خودش، گلها و گیاهان زیبایی روییده اند.
مرد گفت: می بینی که طبیعت در سمت تو چه قدر زیباتر است؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم. این طرف جاده، بذر سیزیجات و صیفی جات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو و پیاز داده ام. اگر تو ترک نداشتی، چطور می توانستی این کار را بکنی؟

همه کارکنان سازمان دارای خصوصیات، کیفیت و نقاط قوت و ضعف یکسان نیستند. کارکنان خود را خوب بشناسید و تفاوت های آنها درک کنید و آنها را به گونه ای سازماندهی کنید تا بتوانید از هر یک به نحو مناسب استفاده کنید. بدین شکل انگیزه کاری آنها را نیز افزایش داده اید.

دیدگاهتان را بنویسید