اندیشیدن به شیوه سقراطی 158

اندیشیدن به شیوه سقراطی

اندیشیدن به شیوه سقراط

اندیشیدن به شیوه سقراطی

هنر پرسش‌گری سقراطی، برای متفکرانِ نقاد مهم است، زیرا هنر پرسش‌گری برای تعالی اندیشه، جایگاه ویژه ای دارد.

پرسش‌گریِ سقراطی یعنی پرسش‌گری هدف‌مند، عمیق و علاقه‌مند به ارزیابی پاسخ‌ها.

بین تفکر نقادانه و پرسش‌گری سقراطی، ارتباط مستقیمی برقرار است؛ زیرا هر دو دارای یک نتیجۀ نهایی هستند.

تفکر نقادانه سبب نگاه همه‌جانبه به عملکردِ تفکر می‌شود و پرسش‌گری سقراطی با ایجاد پرسش‌های اساسی، به کیفیتِ این نگاهِ همه‌جانبه می‌افزاید.

هدف تفکر نقادانه، ایجاد یک نظم در اندیشیدن، هم‌چنین مشاهده، ارزیابی و بازسازی اندیشه، احساس و اعمال است.

اصول پرسش‌گری سقراطی این هاست:

۱ـ به پاسخِ هر پرسشی که می‌رسید، آن را با یک پرسشِ دیگر امتداد و توسعه دهید.

۲ـ تا آن‌جا که ممکن است سعی کنید مفهومِ پاسخ را بیشتر درک کنید. به شنونده و پاسخ های او خوب گوش کنید.

۳ـ هر اندیشه، در زمانی معنا دارد که در یک شبکه با دیگر اندیشه‌ها باشد. از طریق پرسش‌گری، سعی کنید این شبکه را بشناسید.

۴ـ هر تفکری، بازتاب یک قصد و نیت است. برای فهم یک اندیشه، باید قصدی که سرمنشای آن اندیشه است، شناخته شود: قصدم از تفکر در این‌باره چیست؟

۵ـ هر تفکری، بر اساس اطلاعاتی صورت می‌گیرد. شما نمی‌توانید معنی اندیشۀتان را بفهمید تا زمانی که معنی و مفهومِ این اطلاعاتی که منجر به تفکر شما شده است را بیابید: اطلاعات اولیه کدام بوده است؟ چه تجربیاتی در این‌باره دارم؟ از کجا متوجه شوم که این اطلاعات درست است؟

۶ـ هر تفکر به استنتاج و ایجاد یک معنی منتهی می‌شود. بدون فهم این استنتاج، درک تفکر امکان‌پذیر نیست: چه‌گونه به این نتیجه رسیدم؟ دلایلم چه بود؟ آیا نتیجۀ جای‌گزینی هم وجود دارد؟

۷ـ اندیشه‌ها از به‌کارگیری مفاهیم به وجود می‌آیند. بدون درکِ این مفاهیمی که اندیشه را شکل داده‌اند، نمی‌توان آن اندیشه را درک کرد: اصلی‌ترین ایده‌یی که مبنا قرار دادم، چیست؟

۸ـ هر اندیشه‌یی در بستر یک سری فرضیات رشد می‌کند. این فرضیات و آن‌چه که از پیش به عنوان درست پذیرفته شده است را بشناسید: دقیقاً چه فرضیاتی را دارم و چرا آن‌ها را درست فرض کرده‌ام؟

۹ـ هر اندیشه به نتیجه و پیامدی منجر می‌شود که شناختِ آن برای درکِ اندیشه لازم است.

۱۰ـ هر اندیشه در راستای یک زاویۀ نگاه شکل می‌گیرد. بدون شناختِ این زاویه نگاه، نمی‌توان آن را درک کرد: از کدام زاویۀ نگاه به موضوع می‌نگرم؟ آیا زاویۀ نگاه دیگری هم هست که باید آن را در نظر داشته باشم؟

منبع

دیدگاهتان را بنویسید