در یک شب تاریک مردی در پیاده رو خیابانی پای تیر چراغ برق دنبال چیزی می گشت.
گشت پلیس او را دید و پرسید: دنبال چه می گردی؟
مرد گفت: دنبال دسته کلیدم می گردم.
پلیس پرسید: آن را اینجا گم کردی؟
مرد گفت: نه، فکر میکنم در پارکی در نزدیکی اینجا، از دستم افتاده باشد.
پلیس پرسید: پس چرا اینجا دنبال آن می گردی؟
مرد گفت: چون اینجا نور بیشتر است.
آموزه ای از این حکایت:
بسیاری از ما انسان ها گمگشته ای داریم که در جستجوی آن هستیم، گمگشته ای از جنس آرامش، هماهنگی و تعادل با این حال تصور می کنیم که آرامش یا هماهنگی چیزی است که می توانیم آن را در جایی بیرون از خودمان بیابیم. اگر واقع بینانه، منصفانه و بیطرفانه بیاندیشیم در خواهیم یافت که آرامش و هماهنگی را جایی در درون خودمان گم کرده ایم، و تلاش و جستجو برای یافتن آن در بیرون کاری بیهود است.
مادربزرگ
گم کرده ام در هیاهوی شهر
آن نظر بند سبز را
که در کودکی بسته بودی به بازوی من
شعر:روانشاد حسین پناهی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.