تخت مرگبار

حکایت مدیریتی - ارسال شده در

چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت و ضعف مرض آنان نداشت. این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با […]

ادامه مطلب

تحریم مکدونالد

حکایت مدیریتی - ارسال شده در

شرکت مک دونالد شعبه عربستان، در یک اقدام تبلیغاتی برای جام جهانی ۲۰۰۲، ‏روی کیسه ها، بسته بندی ها و پاکت هایی که به مشتری می داد، پرچم تمام کشور ‏های شرکت کننده در جام جهانی ۲۰۰۲ را چاپ کرد. این یک اقدام تبلیغاتی بود برای ‏فروش بیشتر. چون عربستان یکی از کشورهای شرکت کننده […]

ادامه مطلب

شیر و موش

حکایت مدیریتی - ارسال شده در

روزی شیری در خواب بود که موشی کوچک روی صورت شیر به بازی و جست و خیز پرداخت‎، جست و خیزهای موش کوچک بازیگوش باعث شد شیر از خواب بیدار شود و با عصبانیت موش را زیر پنجه‎های قوی خود بگیرد. درست زمانی که شیر می‎خواست موش را بخورد موش کوچک گریه کنان به التماس […]

ادامه مطلب

ماهی قرمز

حکایت مدیریتی - ارسال شده در

ماهی کپور ژاپنی(ماهی قرمز هفت سین) که کویی KOI نام دارد، بنا به طبیعتش، می تواند نسبت به اندازه محیط اطرافش، بزرگ شود. در یک تشت کوچک، معمولاً بزرگتر از پنج شش سانتیمتر نیست اما اگر در یک دریاچه بیفتد، می تواند سه برابر بزرگ شود. آدم ها نیز به همین سان می توانند متناسب […]

ادامه مطلب

یک مرد دو زن

حکایت مدیریتی - ارسال شده در

در روزگاران قدیم، مرد میانسالی دو زن داشت. یکی از زنها مسن و دیگری جوان بود. هر یک از زنها، شوهرشان را خیلی دوست داشتند و تمایل داشتند که او در سنی متناسب با آنها به نظر آید. پس از گذشت چند سال، موهای مرد به اصطلاح جوگندمی شد. برای زن جوان این اتفاق خوشایند […]

ادامه مطلب

بهای زندگی

حکایت مدیریتی - ارسال شده در

مردی دیروقت، خسته از کار به خانه برگشت. دم در پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود. پسر گفت: «سلام بابا ! یک سئوال از شما بپرسم.» مرد گفت: «بله حتماً… چه سئوالی؟» پسر گفت: «بابا ! شما برای هرساعت کار چقدر پول می گیرید؟» مرد با ناراحتی پاسخ داد: «این […]

ادامه مطلب

کیفیت حضور

حکایت مدیریتی - ارسال شده در

سه کاسه آب را روی شعله آتش قرار دهید. در کاسه اول تعدادی هویج بگذارید. در کاسه دوم چند تخم مرغ بگذارید. در کاسه سوم مقداری پودر قهوه بریزید. اجازه دهید آب کاسه ها برای ۱۵ دقیقه بجوشد. سپس محتویات هر کاسه را خارج کنید. هویج ها سفت بودند، حالا نرم هستند. داخل تخم مرغ […]

ادامه مطلب

نجات غریق

حکایت مدیریتی - ارسال شده در

مردی در کنار رودخانه‌ای ایستاده بود. ناگهان صدای فریادی را می‌شنود و متوجه می‌شود که کسی در حال غرق شدن است. فوراً به درون آب می‌پرد و او را نجات می‌دهد. اما پیش از آن که نفسی تازه کند فریادهای دیگری را می‌شنود و باز به درون آب می‌پرد و دو نفر دیگر را نجات […]

ادامه مطلب

نجات ستاره های دریایی

حکایت مدیریتی - ارسال شده در

  همه ما توانایی اثرگذاری را داریم و اگر به این موهبت و توانایی خود آگاه شویم می توانیم دنیا را به جایی بهتر برای زندگی کردن مبدل کنیم همه ما بخشی از مسایل این دنیا هستیم بیاییم هر کدام بخشی از پاسخ نیز باشیم

ادامه مطلب

کفش های کهنه

حکایت مدیریتی - ارسال شده در

شاه عباس از وزیر خود پرسید: «امسال اوضاع اقتصادی کشور چگونه است؟» وزیر گفت: «الحمدالله به گونه ای است که تمام پینه دوزان توانستند به زیارت کعبه روند!!» شاه عباس گفت: «نادان، اگر اوضاع مالی مردم خوب بود کفاشان می بایست به مکه می رفتند نه پینه دوزان، چونکه مردم نمی توانند کفش بخرند ناچار […]

ادامه مطلب

خطر سقوط گاو

حکایت مدیریتی - ارسال شده در

فیلسوفی به همراه شاگردش از جنگلی می گذشت که به خانه ای رسیدند که هر چند در زمین بسیار حاصلخیزی قرار داشت، اما نکبت زده به نظر می رسید. در خانه را زدند و اهالی خانه ـ یک زن و شوهر و سه پسرشان ـ از آنها استقبال کردند. آنان لباس هایی ژنده و کثیف […]

ادامه مطلب

گنج رنج

حکایت مدیریتی - ارسال شده در

  یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد. شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده درپیله نگاه کرد. سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد. آن شخص تصمیم گرفت به پروانه […]

ادامه مطلب